پروین روحانی متولد 1361 
در آبان سال 1385 با سـرپـرسـت گـروه آشـنـا شـد و دفـتـرچـه اشـعـارش را در اخـتـیار مهدی قدیمی گذاشت. قدیمی نیز بعد از مـطـالـعـه اشـعـار او با دیدن احساس پاک و نابی که در نوشته های روحانی احساس می شد، تصمیم گـرفت تا از ایـن اشـعـار اسـتـفـاده کـنـد.
قدیمی می گـویـد: سادگی ، صداقت و احساس در ترانه های پروین مرا مـنـقـلـب ساخـت و به قـدری جذب این اشعار شـدم که حـیـفـم آمــد برای آنها آهنگی نسازم.
از جمله اشعار خانم روحانی که برای کار گروه آهنگسازی شده است می توان به لـجـبـازی، خـــاطـــره و بــه مـــن بـگــو اشـاره کــرد. در این میان لـجـبـازی شـعـری بـود کـه با آهـنـگ مهدی قدیمی جای خود را در دل اغلب شـنـونـدگــانـش بـاز کـرده اسـت.
پیمان صفردوست متولد 1360 .jpg)
از دوستان بسیار قدیمی مهدی که هر دو در یک محله زندگی می کردند و همین دلیل خوبی بود تا یکدیگر را بیشتر بینند و برای کارهای گروه و ایـده های آن در زمینه شعر و ترانه بیشتر وقت گذاشته و در ارتباط باشـنـد.
آقای صفردوست اولین شعـر را برای گروه در بهمن سال 1380 سرود؛ آنجا که مهدی از آهـنگـش می گفت و پیمان آنرا به شعر می نوشت ، چه جایی بهتر از پارک میعاد در مـحـلـه آنها میتوانست در یک شب زمستانی شعـری به مانـنـد تب رویا را بسازد.
ماهرخ سالاری متولد 1356 
دوست و همکار خانم شادی خجسته تبار از همخوانان گروه که به واسطه او توانست با سرپرست گـروه آشـنـا شـود. خانم سـالاری کـه مدرس زبان انـگـلـیـسی می باشد بعـضی اوقـات زبـان مـادری را به زبـان بـیـگــانـه تـرجـیـح داده و به ترانه سرایی می پردازد او علاقه بسیار زیادی به این کار دارد.
مهدی قدیمی پس از خواندن چند نوشته از ترانه های خانم سـالاری، حـس غـریـب خوبی را در آنها یافـت و هـمـیـن باعـث شـد تا از او بخواهـد دو ترانه با مـوضـوعـاتی خـاص بـرای گـروه بـگـویـد. بـدیـن تـرتـیـب ماهـرخ سالاری دست به کار شد و به اصطلاح خودی نشان داد. قـدیمی هم قول داده تا برای دو اثر ماهـرخ به نامهای "حسرت سرد" و "دل شکسته" در فرصتی مناسب آهـنگــسـازی کـرده و در گـروه اسـتـفـاده کــنـد که در حال حاضر کار آهنگسازی حسرت سرد انجام شده است و ماهرخ می تواند شعر خود را با آهنگی از مهدی بـبـیـنـد.
محمد ظفرمند کاشانی متولد 1331 معلم شاعر و ترانه سرا؛ متخلص به نسیم 
الـبـتـه بـهـتـر اسـت بگـویـیـم مـرحـوم مـحـمـد ظـفـرمـنـد کـاشـانـی، چرا کـه در بـهـمـن سال 1383 اجـل او را مهلت نداد و به همین خاطر عکسی از او نداریم و به عکس منزل جاودانه اش اکـتـفـا کرده ایم.
او از دبیران دوره تحصیل مهدی قدیمی بود و آشنایی او با مهدی به سال 1373 باز می گـردد.
نسیم در آذر سـال 83 تعدادی از اشعار خود را به مهدی قدیمی داد تا از آن اشعار در کارهـایـش استفاده کند. قدیمی نیز بعد از دریافت مجوز اشعار تصمیم گرفت تا برای تعدادی از آنها آهنگسازی کند، چون واقعا اشعار او به دل مهدی قدیمی نشسته بودند و از طرفی قدیمی نـیـز می خواست تا حق استاد را ادا کرده باشد، که البته عمر نسیم کوتاه بود و به آنجا نرسید تا شـعـر خـود را با آهـنـگ مـهـدی درهـم بـبـیـنـد.
او مردی دگرخواه، انسان به معنای واقعی و با وجــدان بـود. آرامـش او در مـقـابل دیگـران و مـتـانـتـش در ارتباط با آنها مثال زدنی بود.
آسیه عزیزی متولد 1358 متخلص به سپینود 
در سال 1385 از طریق محمد عالی بخت نوازنده فلوت گروه به سرپرست گروه معرفی شده و بعد از ملاقات با مهدی قدیمی توانست با ترانه های زیبای خود نظر مهدی را جلب نماید و بدین ترتیب برای همکاری با گروه دعوت گردید.
سپینود قلمی ساده دارد اما روان بودن اشعارش در اوج سادگی آن ، با معانی زیبا همراه شده که از اینرو مورد توجه مهدی قرار گرفته است.
شخصیت ساده و بی آلایش در کنار ترانه های دلنشین برازنده نامی چون سپینود است.
مهدی قدیمی؛ سرپرست گروه 
که گاهی هم دست به قلم می شود و به قول خودش تـرانـه سـرایـی می کـنـد. از آهـنگـهای آلـبـوم اول می توان به آهـنگ آرزو اشاره کـرد و بعد از آن نیز ترانه هایی همچون بــاور، زندگی رنگی و مسافر که مهدی قدیمی سـرایـنـده آنهـا بوده اسـت.
به گفته خودش خیلی تصادفی دریافت کـه می تـوانـد تـرانـه هم بگـویـد: در شهریور سال 1382 که برای عوض کردن آب و هوا به شمال سـفـر کـرده بـود به طور ناخواسته در کنار دریای شمال کـلمات از ذهـن مـهـدی به روی کاغـذ نـقـش بـسـتـنـد و تـرانـه آرزو را پدید آوردند. بعدها قدیمی باز هم سعی کرد تا ترانه بگـویـد و بـبـیـنـد آیا واقعا ذات چنین کاری را دارد یا نه!؟ که در آذر همان سال توانست دومین ترانه خود را با نام باور به روی کاغذ آورد.
مهدی قدیمی تا به امروز بیست تـرانـه را در دفـتـر اشعارش نوشته که الـبـتـه این رقم برای او رکـورد محسوب نمی شود اما می تواند حکـایـت از اسـتـعـداد هـنـری و ذاتی اش داشته باشد.
دیـوانه شــدم چونکــه دلــم تاب نیاورد
کــز زخم زبونت به چِـشَم خواب نیامد
عمری دلکم با نفس بوی تو خوش بود
پــروانه شد و در بـر شمع تـاب نیاورد
وقتی در زمینه شعر و ادب پارسی از مهدی جویا شوید بی شک نام باباطاهر را از او خواهید شنید. علاقه مهدی به باباطاهر بس عجیب است و به گفته خودش از کودکی با اشعار باباطاهر بزرگ شده است.
علاقه و تعلق خاطر او به رباعیات باباطاهر تا حدی است که در بسیاری از مواقع با خواندن آن بغض کرده و یا پنهانی اشک می ریزد.
دلی دارم چو مرغ پاشکسته
چو کشتی بر لب دریا نشسته
همه گویند که طاهر تار بنواز
صدا چون میدهد تار شکسته
شعری با نام زندگی رنگی از مهدی قدیمی
دو تا مرغ عشق اسیرن ،اسیر رنگهای دنیا
همه هستی شون شده رنگ،رنگی مثل رنگ رویا
آره زندگـی قـشـنگـه، وقتی رنگی باشه دنیا
اگـه حـتـی دل مــرغـا، بـاشـه تـــو زنــدون رنـگـا
شروع شد با رنگ قرمز، زندگـی رنگی ما
چـون بـودش فـصـل تـابـسـتـون فـصل دلدادگی ما
قرمزوسرخ وکبودی رنگ عشق وعاشقی بود
رنـگ اون نـگـاهِ اول، قــرمــز شــقـایـقـی بــــود
آخـریـن بـازی قـرمـز بـستـن عـهـدِو پـیـمون
عـهـدی کـه سـرخیه رنگش می کنه مارو پریشون
خـاطـرات قـصـه مـا آبـی وسـبــزوسـیـاهـه
سـبـز و آبـیـش به کــناری اون یـکی مـثـل گـناهـه
روزی که با هم نبودیم مشکی وخاکستری بود
تـو جهـالــت دلامــون غـم وغـصه بـسـتـری بــود
آبــی و دریا و مــاهــی آسـمـون و پـروبـالی
خـاطـرات شـب نـشـیـنـی توی سـاحـل خـیـالـی
جـلوه هـای سـبـز دیدار، رنگ فصل اول سال
بـاغ و بـستان و قـناری ،مـیوه های نارس وکال
هـمـدلی وهـمـنـوایی پایــیـز و رنـگ طـلایـی
انـتـخـابِ راهِ رفـتـن، راهِ زردِ کــــهــربــایــی
حـالا رنگِ چـشمِ عاشق، نه کـبود و نه سیاهه
قـهـوه ای داره کـه بـرقـش، بـهتر از صدتا نگاهـه
آخـریـن رنگ تو قصه، یاس ومریم وعروسه
رنگـی کـه اسـم قـشـنـگـش، ساده و پاک و ملوسـه
جز سفید رنگی نداریم که باشه رنگ زمستون
هــمـه ی رنـگـا بـهارن، یـا کـه پاییز وتابـستـــون